بازتاب وبلاگی حضور رهبر انقلاب در جمع راهیان نور
در وبلاگ ها- سفر حضرت آیتالله خامنهای به مناطق عملیاتی جنوب كشور و حضور در منطقه عملیاتی فتحالمبین و تقارن آن با سفر جمعی از فعالان فضای مجازی و وبلاگنویسان باعث شد كه این دیدار در فضای مجازی و وبلاگهای مسافران مناطق عملیاتی بازتاب ویژهای داشته باشد.
دیدار با رهبر
با خبر شدن كاروانها از حضور سرزدهی رهبر در منطقه، موضوعی بود كه تقریبا در تمام وبلاگها قابل حس بود. وبلاگ «معراج» در این باره مینویسد:
«مسئول كاروانمون گفت كه برنامه روز بعد عوض شده. بعضی از بچه ها پچ پچ می كردن ولی كسی چیزی نمی گفت. عصر رفتیم شلمچه و نماز مغرب وعشا رو توی منطقه خوندیم. پچ پچ های بین بچه ها بیشتر شده بود، بعضیا می گفتن مثل اینكه امشب جای خواب نداریم! توی اتوبوس كه نشستیم، مسئول كاروانمون اومد و گفت:«برنامه اسكان امشب عوض شده و شهدا دعوتمون كردن معراج و قراره امشب توی معراج الشهدا بخوابیم.» خوشحالی توی چهره ی بچه ها موج میزد. بعد ادامه داد:«یه خبر دیگه این كه فردا آقا میان منطقه و ما هم انشاالله میریم به دیدار آقا.» دیگه نمی دونستیم كه چی بگیم یك دفعه همه باهم صلوات فرستادیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.»
ورود به دشت عباس
حال و هوای ورود كاروانها در صبحِ روز دیدار به منطقه عملیاتی فتحالمبین، گوشهی دیگری از نكاتی بود كه از چشم وبلاگنویسان پوشیده نماند. نویسنده وبلاگ «آوای درون» در توصیف این لحظات میگوید:
«صبح، هوا بارونی و طوفانی بود. نگران بودیم كه نكنه به خاطر بدی هوا آقا نیان. حركت كردیم به سمت فتحالمبین. هوا هنوز بارونی بود… طرفای ساعت ۹ رسیدیم فتحالمبین همه با هم حركت كردیم و سرود میخوندیم. سرود خوندن در فتحالمبین، جا پای شهدا به عشق رهبری یه صفای دیگهای داشت. واقعا در پوست خودمون نمیگنجیدیم.»
این طور كه پیداست، ورود مردم و كاروانهای راهیانِ نور به محل برگزاری دیدار از حدود ساعت 8 صبح آغاز میشود. هر كسی به نیتی و هر كاروانی به شیوهای. «سلام حزبالله» عنوان وبلاگی است كه لحظههای آمادگی مردم برای استقبال از رهبر را به خوبی در قالب كلمات میگنجاند. لحظهای كه فردی ایستاده و با مردم شعاری را تمرین میكند:
«جوانی كه صدای گرمی دارد، مشغول تمرینكردن شعارها با مردم است كه موقع حضور آقا، همه هماهنگ باشند. ناگهان روحانی از بین جمعیت شروع به گفتن خاطرات از زمان جنگ مقام معظم رهبری میكند. به فاصله هر 10 دقیقه یك خاطره میگوید. چون صدایش گرفته و نمیتواند فریاد بزند به صدایش استراحت میدهد.»
انتظار
اما انگار ساعتهای انتظار مردم برای دیدار پایان ندارد و مردم چند ساعتیست كه منتظر ورود رهبر انقلاب به جایگاه هستند. تا این كه نشانههایی از ورود رهبر را میبینند. وبلاگ «چركنوشتها» این لحظات را این طور توصیف میكند:
«دلمان خوش است كه وقتی این آقا برود پایین دیگر زمان آمدن آقاست. اما باز هم با دیده بسته خواندهایم؛ این بار نوبت ذكر مصائب اهل بیت و سینه زنی است. سینه زنی كه به شكل مبسوط به پایان میرسد دیگر جمعیت شروع میكند به ایستادن و شعار دادن كه كمكم صدای هلیكوپتر میآید. اولی كه میآید همه شروع میكنند به دست تكان دادن و شعار بلندبلند سر دادن؛ بعد دومی و سومی و چهارمی هم به همین ترتیب. آخری هم یكی از این هلیكوپترهای بزرگتر است كه من تا حالا فقط برای نیروی دریایی دیدهام! اینجا صدای شعارها چنان بلند است كه احساس آسیب از قوه سامعه می كنم!»
با آمدن هلیكوپترها و تكاپو در اطراف جایگاه، مردم كمكم حس میكنند كه ورود آقا نزدیك است و سعی میكنند كه خود را به جایگاه نزدیكتر كنند. هر كس به نوع خود تلاش میكند تا زاویهی دیدش به جایگاه را از دست ندهد. «وبلاگنویس شهر ما» خاطرهی جالبی را از این لحظه نقل كرده است:
«ديگر همه سعی میكردند جلوتر بروند تا آقا را از نزديكتر ببينند. من هم كم و بيش سعی داشتم جايم را آن جلو حفظ كنم، كه يك نوجوان 13 يا 14 ساله با دست كنارم زد و عصبانی اَم كرد:
– مرد حسابی حواستو جمع كن! برای چی هل ميدی؟
– خب ميخوام برم جلو (با لهجهی عربی خيلی غليظ اين را گفت)
منم كه حاضر جوابم و شكر خدا كم رو هم نيستم جواب دادم: چيه؟ خيال كردی يه متر عقب تر يا جلوتر باشی چی ميشه؟ حلوا قسمت ميكنن اون جلو مگه؟
شكر خدا هر كسی تهران نشين می شود لهجه اش را فراموش میكند. اين بنده خدا هم كه حرفم را شنيده بود با همان لهجهاش گفت: خب شما تهرانيا ميتونيد آقا رو ببينيد ولی ما كه هميشه فرصتشو نداريم.
برای اولين بار سرخ شدن صورتم را از زور خجالت با همهی وجود احساس كردم. حرفی نداشتم در پاسخش بيان كنم. زل زده بود توی چشمای من، و داشت به كمكِ بیتكلفترين كلمات دنيا سخن از عشق می گفت.»
رهبر آمد!
بالاخره بعد از سه ساعت و نیم انتظار، آقا میآید. همه ایستادهاند و شعار میدهند. حتما لحظهی ورود رهبر برای حاضران، یكی از جالب ترین لحظات است. نویسندهی وبلاگ «كوثرانه»، فضای دشتی كه مراسم در آن برگزار میشد را، این چنین بیان میكند:
«بعد از چند ساعت انتظار، آقا بالاخره آمدند. بعد از سه چهار سال، آمده بودند بازدید از مناطق. از بین جمعیت شور گرفتهای كه سر از پا نمیشناخت، برای یكی دو لحظه، چهرهی نورانی آقا را دیدم. همهمهی بدی شده بود. همه به جلو آمده بودند و فشار زیاد شده بود. با موج جمعیت چپ و راست میشدیم. امكان نشستن نبود. بعد از مدتی مقاومت، به عقب برگشتیم تا اقلا از دور، آقا را ببینیم و بتوانیم صحبتهایشان را بشنویم. به خاطر جای خوبی كه از دست داده بودم، دلم سوخت!»
نوبت صحبتهای رهبر كه میشود، تمام آن شورها و سر و صداها به آرامش تبدیل میشوند و همه سر تا پا گوش می ایستند تا ببینند قرار است چه بشنوند.
آقا، از شهدا یاد كردند، از مردم خوزستان و مسافران راهیان نور تشكر كردند. گفتند بازدید از مناطق جنگی كار خوب و با بركتی است. از نقش جوانان دوران دفاع مقدس گفتند و البته از جوانهای امروز كه دست كمی از آن جوانها ندارند… در آخر سخنرانی هم رفتار مردم امروز را با زمان دفاع مقدس مقایسه كردند: «گاهى اوقات جنگ نظامى آسانتر از جنگ فكرى است؛ آسانتر از جنگ در عرصههاى سياسى است. ملت ايران نشان داد كه در جنگ عرصههاى سياسى و امنيتى، بصيرتش و ايستادگىاش از ايستادگى در جنگ نظامى كمتر نيست.»
روایتِ خداحافظی
بیانات تمام میشود و زمان خداحافظی فرا میرسد. وبلاگ «نسیم حیات» لحظات پایانی دیدار را اینگونه روایت میكند:
«صحبتها كه تمام شد دوباره همان شور و شعار های بيست دقيقه ی قبل شروع شد. همه ميخواستند ره برشان را بدرقه كنند. آقا مثل هميشه دستشان را بلند كردند و رو به جمعيت با خنده ای بر لب، نگاه ميكردند. دستم را بلند كردم تا من هم خداحافظی كنم … ره برم خوش آمدی!
آقا كه رفتند نگاه كردم به دور و برم. خيلی ها نشسته بودند و برای آقا نامه مینوشتند. خيلی دوست داشتم نامهها را بخوانم. نامههايی كه همه از دلهای پاك نوشته میشد. چند نفری هنوز گريه میكردند و در بهت ديدار آقا بودند. چند نفری دنبال لنگه كفش و دمپائی و حتی جورابشان بودند كه در فشار جمعيت از پايشان در آمده و گم شده بود. قالبهای يخ به اندازهی كف دست، در دست بعضی ها بود و از شدت گرما آن را بر دهانشان گذاشته بودند.»
به زبان عكس
اما همه، حرفهای خود را به زبان متن منتقل نكردند. برخی دیگر كه در آن روز در دشت عباس بودند، همانند وبلاگ «شیعه والپیپر»، عكس حضور رهبر در منطقه را به طرح گرافیكی تبدیل كردهاند و با زبان دیگری بازدید رهبر از مناطق جنگی جنوب را روایت كردهاند.
با این همه، شاید كلمات فوق نتواند حتی قطرهای از دریای احساس مردم حاضر را در منطقه عملیاتی فتحالمبین بیان كند. اما خوب گفتهاند كه «آب دریا را اگر نتوان كشید، هم به قدر تشنگی باید چشید».
انتهای پیام/.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری