خفته نشاید پاسبان!
خروجی ترمینال جنوب منتظر اتوبوسی که به قم برود ایستاده بودم. فکر میکردم چه کسی مستحق سرزنش است؟
حس میکنم سرعت رواج بیبندوباری در جامعه فوق العاده است تا جایی که در اقشاری از جامعه، گناه کردن معنای خودش را از دست میدهد. مطمئناً بسیاری از احکام اسلام در واقعیت جامعه جاری نمیشوند و این اصلاً امر عجیبی به نظر نمیرسد. برای مثال دختر و پسر ایرانی به راحتی با هم رابطه غیر ضروری دارند. تا جایی که به نظر بسیاری اصلاً حرف زدن در این موارد خندهدار است یا دستکم با موضوع کنار آمدهاند. حتی مقایسه سرعت رشد روابط با سابق خندهدار به نظر میرسد.
اطرافم را که نگاه میکنم،گاهی افرادی را دچار این انحرافات میبینم که چند سال پیش تصورش هم سخت بود. انگار کنترل این خزنده محال است. سوال این است که آیا میشود روزی این معضلات حتی در داعیهداران مبارزهاش نیز رسوخ کند و آنها را با توجیهاتی از قسمتی از دایره تعریف شده خارج کند؟ پس آن همه شعار چه بود؟ نکند اصلاً نوع نگاه ما به ماجرا اشتباه بود؟ نکند دیگر ایدئولوژی ما از اساس مشکل دارد؟ برای حل ماجرا چه میشود کرد؟
طبیعتاً یکی از ابتداییترین راهها که به نظر هر ایرانی میرسد برگزاری همایش، اردو یا سمینار است. مواد مورد نیاز برای برگزاری یک همایش همیشه در دسترس است. تعدادی مخاطب متفکر، یک سالن با ظرفیت دویست سیصد نفر، تعدادی سخنران، یک مجری (حتی الامکان مجری تلویزیون)، دو عدد تصویر بردار و بستههای هدیه فرهنگی به تعداد کافی. به همین راحتی شما یک سمینار دارید. اگر هم دوست داشتید میتوانید با اضافه کردن یک خوابگاه برای چند روز و تعدادی کلاس برای پر کردن برنامه، همایشتان را به اردو تبدیل کنید. دوستان ما که احساس مسئولیت میکردند، از همین دستور پیروی کردند وبا موضوع عفاف و حجاب اردویی راه انداختند که فینفسه کار خوبی میتواند باشد.
همایش وبلاگ نویسان کشور با موضوع عفاف و حجاب. به عنوان یک شاهد عینی با وجود مشکلات و ناهماهنگیهای آزاردهنده بسیار، نمیتوانم زحمت دوستان برگزار کننده را نادیده بگیرم. ولی با شرکت در این اردو به این نتیجه رسیدم که در این کشور شما میتوانید هر همایش بیربطی تشکیل دهید و یک اسم دهنپرکن برایش انتخاب کنید و پزش را در رسانههایتان بدهید. بیتالمال را هم که اصولاً برای همین اختراع کردهاند. مطمئنم وقتی شارع میخواسته کلمه بیت المال را ابداع کند، به مسأله مهم همایش فکر میکرده. اصلاً اگر من فقیه بودم، با توجه به نیاز مبرم جامعه اسلامی به این گونه همایشها فتوی میدادم به جای خمس از مردم ربع بگیرند تا نکند زمانی یکی از این همایشها لنگ بماند.
سه روز، چهارصد وبلاگ نویس از طیف مذهبی _ و نه لزوما فعال در مساله ی عفاف و حجاب_ دور هم جمع شدیم، چندین سخنرانی در مورد علوم ارتباطات، لزوم وبلاگ نویسی، شباهت توییتر به طیراً ابابیل، ضرورت تولید محتوا در اینترنت، تحلیل مساله ژرف چندهمسری، و این که کشور ما در اینترنت پرسرعت مشکل دارد گوش دادیم. برای رفع فیلترینگ بی حساب و کتاب کف زدیم، برای سلامتی آقای مجری صلوات فرستادیم، دوستان اینترنتی را از نزدیک دیدیم، گفتیم خندیدم و خلاصه حسابی سمینار کردیم؛ اما پس من چه میشود؟ مشکلات نسل من چه میشود؟ آن بعد از ظهری که از قم راه میافتادم به این فکر میکردم که سوالم چیست؟
با توجه به تجربهام از کلیت سمینارها و همایشها در ایران، سطح توقعم را بالا نبردم. فقط با خودم گفتم چه خوب میشود که از دهان سخنرانان و یا احیاناً مقالهخوانان به مفهوم دقیق عفاف و حجاب و رابطه این کلمات با کلمات مشابهی مثل حیا و حجب برسم.یا حداکثر به مساله روابط اینترنتی نگاهی دقیقتر بشود. جوری که وقتی برگشتیم دو کلام حرف بیشتر داشته باشیم. بعد با خودم گفتم خیلی سخت نگیر شاید در سمینارهای قبلی نور این مسأله حل شده و حالا در مراحل بعدیش بحث میشود. ولی دریغ از یکی جلسه برای به چالش کشیدن یا حداقل بررسی این مفاهیم.
این که پای چند سخنرانی بنشینیم و به مباحثی حول حوزه وب گوش بدهیم در حد خودش خوب است. هر سخنران به تناسب اطلاعات و احساس ضرورت درمورد مباحثی سخنراند که به تنهایی میتوانست مطالبی جالب و آموزنده باشد. خود من از سخنان دکتر شکرخواه یادداشت برداشتم. ولی مسأله این است که هرکدام از این سخنرانیها یک جزیره جدا افتاده از سخنرانیهای دیگر بود.
چینش این سخنرانیها طبق چه منطقی صورت گرفته؟ آیا میتوان به این که سخنران از مسئولین یا اساتید است اکتفا کرد و دست او را باز گذاشت که موضوع را خودش انتخاب کند. چه مسئولین چنین کرده باشند، چه خودشان برنامه سخنرانیها را چیده باشند، نتیجه مطلوب نبود. چیزی که میتوانست این سخنان مفید و پراکنده را به سمتی واحد بکشد موضوع همایش بود که نکشید.
در مورد جمع شدن وبلاگنویسان هم باید گفت که در اردو هیچ برنامهای برای آشنایی وجود نداشت. گعدههایی که میتوانست به پیشبرد دغدغه های مذهبی مسئولین کمک کند. فقط آمدیم دوستانی که از قبل میشناختیم را دوباره دیدیم و یا احیاناً با بعضی از دوستان دوستان _ اگر از قبل دوستی در جمع داشتیم _ آشنا شدیم. چه بسیار وبنویسانی که از شهرهای دور آمده بودند، سخنرانیها را گوش دادند، بسته هدیه را گرفتند و بی آن که کسی بیاید و بپرسد: «دوست عزیز باقالی شما به چند من؟» به خانه بازگشتند. اگر به جای این که در مراسم اختتامیه از چند اسم بزرگ که حتی در اردو (همایش) هم نبودند به عنوان برگزیده دعوت شد تا روی سن بیایند، چند وبلاگنویس خوب مغفول مانده را صدا میکردند مشکلی پیش میآمد؟
هرچند بحث سر موارد جزیی نیست، ولی بعضی از کارها هم که دیگر شور ماجرا را درآورده بود. هزارهزار هنرجو ترمهای متمادی در کلاسهای عکاسی شرکت میکنند، و هزاران نفر شب و روز کارشان سر و کله زدن با برنامه نویسی است. ولی سالانه چند عکاس یا برنامه نویس خوب تحویل جوامع میشود؟ حالا شما فکر کنید در یک اردوی سه روزه کارگاه عکاسی و مبانیSEO در حد چند دقیقه برگزار کنند چه فایدهای خواهد داشت؟ در کلاس SEO حضور داشتم. استاد مربوطه حتی وقت نکرد تیتیرهای پاورپینتی را که آورده بود بخواند. دوستان پاورپوینت مورد نظر را بلوتوث کردند تا خودشان بروند تیترها را بخوانند.
دو سه ساعت طول کشید تا از خوابگاه برویم برج میلاد و برگردیم؛ فقط به خاطر این که ده دقیقه برویم آن بالا و یک عکس یادگاری بگیریم و خانم تور لیدر توضیح بدهد که آسانسر برج میلاد هفت متر در ثانیه بالا میرود. دو سه ساعت طول کشید تا از حیاط موزه نیمه کاره دفاع مقدس و داربستهای فلزی اش دیدن کردیم. به جای این برنامه های رزومه پرکن بهتر نبود، گعده های دوستانه ای تشکیل میشد تا این طیف که سالی یک بار دور هم جمع میشود اعضای جدیدش را بشناسد؟
اگر گاهی در جمع دوستانه انتقادی از همایش میکردیم، با این جواب مواجه میشدیم که: «این جوانها با عشق آمدهاند یک کاری راه انداختهاند. به جای غرغر کمکشان کنید!» اگر خوشبینانه به جریان نگاه کنم، این حرکت بی خلاقیت را محصول عذاب وجدان دوستان، از کم کاری در این عرصه میدانم. دوستانی که احساس وظیفه میکنند و تصمیم میگیرند وارد گود شوند و کاری با اسم و رسم ولی شتاب زده و بدون تفکر خلاقه انجام دهند. وجدانی را که درد میکند باید کند و دور انداخت. کار باید به دست اهل فن انجام شود. یعنی در این طیف اینقدر کمبود متفکر حس میشود که نتوان اتاق فکری کارآمد برای پیشبرد اهداف تشکیل داد؟ مطمئنم که این طور نیست.
آن لحظه که برای آقای دلاوری که به عنوان وب نویس خبری برگزیده روی سن بود کف میزدم، به آن شب بارانی فکر کردم که پشت در قفل خوابگاه شامم را میخوردم. به آن همه ذوق و شوقی که موقع حرکت به سمت تهران داشتم. حس کردم عروسک خیمه شب بازیی هستم که عروسک گردانش به او افتخار میکند. حس کردم هر صدای کفی که دارد بلند میشود مهر تاییدی بر این تصمیماتِ حداقل بیثمر است. تا کی باید با این کارگردانی نسنجیده، کاریکاتور عقایدمان به نمایش در بیاید؟ کم کم دیر میشود. زمان صبر ندارد. تا به تاریخمان نسپرده، یا اعلام کنید که حرفی برای گفتن نداریم تا این نسل پاسوزتان نشود یا به تکانی بخورید و وقت را با این تصمیمهای نسنجیده تلف نکنید.
محمدعلی سلطان مرادی؛ پارسینه
انتهای پیام/.
سلام . مطلب جالبی بود . نمی دونم که هدف از برگزاری این همایش چی بود!
تو اردو چند تا دوست اینترنتی رو دیدم و با یکی دو نفر آشنا شدم. وقتی بار سفر رو می بستم فکر می کردم همایش پر بارتر از این حرفها باشه . هزینه ی زیادی برای اردو شده بود . اما به میزان وقتی که صرف شد ، بازدهی نداشت . پیش خودم می گفتم ای کاش همایش یک روزه بود اما فرصتی بود تا وبلاگ نویس ها یکی یکی یا چند تا چند تا باهم آشنا بشند و ببینند دارند چه کار می کنند .
بیشتر این متن حرف دل من هم بود .
به دور از همه ی انتقادها از همه ی کسانی که سعی می کردند که این همایش به خوبی برگزار بشه تشکر می کنم ، علی الخصوص آقای احسان بخش .
ای کاش بار دیگر ، بیشتر فکر شود. و طرحی نو براندازند .
راستی عکس حقیر و دوستم چه ربطی به این انتقادها داره ؟!
عجبا
پایدار باشید.
با سلام و خسته نباشید
اساس کار رسانه امانتداری!
پس اسم عکاس کو؟!