از ماجرای کهریزک تا ستار بهشتی
چند روز است دست و دلم به نوشتن نمیرود. با خودم میگویم درباره هرچه به جز مرگ غمبار «ستار بهشتی» بنویسم به خودم، وجدانم و مهمتر از همه به دلم جفا کردهام. هیچکس مانع من از نوشتن نشد جز خودسانسوری نهادینهشدهای که مدام از درون به من نهیب میزد که: مگر میتوان درباره چنین چیز مهمی که به احتمال قریب به یقین جزو موارد ممنوعه است چیزی نوشت.
اگر بنویسی برای خودت که هیچ برای همه اطرافیانت هم دردسر درست میکنی. تا اینکه دیدم منابع رسمی و نهادهای قانونی نظام و اشخاص و مدیران درجه یک و مملکت هم در این باره اظهار نظر کردهاند. خدا را شکر کردم، از این بابت که به هر حال یک موضوع آشکاری که همگان از آن اطلاع دارند بیخود و بیجهت به حوزه مسائل ممنوعه راه پیدا نکرده و من و دوستانم میتوانیم به راحتی درباره آن اظهار نظر کنیم. امیدوارم این رویه حسنه همچنان ادامه پیدا کند و روز به روز از شمار موضوعاتی که ما نتوانیم درباره آن سخن بگوییم کاسته شود. ایدون باد!
جناب آقای محسنی اژهای سخنگوی محترم قوه قضاییه فرمودهاند: «آنچه مهم است جان هر مسلمان و شهروندی است». سخنی است به ظاهر بدیهی اما متاسفانه مدتهاست ما بسیاری از بدیهیات را از یاد بردهایم و گاه حتی خلاف آن بدیهیات رفتار میکنیم. گمان نکنم هیچکس از اهالی سیاست – چه اصولگرا و چه اصلاحطلب- در حوزه رأی و نظر معتقد باشد که ریختن آبروی دیگران امری پسندیده و نیکوست. اگر تریبون به دست هر یک از این عزیزان و بزرگواران بیفتد ساعتها میتوانند من و شما را نصیحت کنند و حدیث و آیه بیاورند در مذمت این فعل زشت و قبیح. اما در عمل فضای سیاسی کشور آکنده است از دشنه و دشنام و تهدید حریف به آبروبری. چرا؟ آیا به حرفی که میزنیم باور نداریم؟ آیا دلمان میخواهد به این بدیهیات عمل کنیم اما از تحقق بخشیدن به این شعارها ناتوانیم؟ نمیدانم.
هر چه هست ما نیاز داریم در این بدیهیات به صورت جدی تامل کنیم و ببینیم با این شعارها و حرفهای خوب تا چه اندازه فاصله داریم؟ این احتمال که در یک کشور پهناور و هفتاد- هشتاد میلیونی عدهای از سر سهلانگاری و یا تعمد ماموران و مسئولان آسیب ببینند و یا جان و مالشان به خطر بیفتد، بسیار است. هر چند در نظامی که مدعی عدالت و رفتار اسلامی است همین احتمال هم باید به صفر تقلیل یابد اما با این حال اگر چنین اتفاقی رخ داد مردم باید بتوانند به راحتی به آنان که دعوی عدل و داد دارند مراجعه کنند تا داد خود از بیدادگر بستانند.
آقای اژهای تصریح کردهاند:«وظیفه جدی ماست که این موضوع را پیگیری کنیم». امیدوارم. یعنی امیدوارم این موضوع بسیار مهم همانند خیلی از موضوعات دیگر در بوروکراسی فشل و فضای غبارآلوده سیاستزده به فراموشی سپرده نشود. متاسفانه حافظه جمعی ما خاطره خوبی از پروندههای این چنینی ندارد. ماجرای کهریزک هنوز که هنوز است تکلیفش روشن نیست. ماجرای کوی دانشگاه نیز همینطور. نمیخواهم به گونهای سخن بگویم که گویی نماینده افکار عمومی هستم اما خیلیها را میشناسم که در مواردی از این دست هیچ اعتمادی به قولهایی که مبنی بر پیگیری ماجرا داده میشود ندارند.
بدون شک حتی اگر تعداد این افراد بسیار هم اندک باشد مسئولانی که خود را خدمتگزار مردم میدانند و پاسخگویی به آنان را جزو وظایف شرعی خود، نباید به آنان بیاعتنا باشند. باید مردم را اقناع کرد. وگرنه ممکن است اخبار و تحلیل مورد نظر خود را از منابع دیگری دریافت کنند. منابعی که یقینا مورد پسند کارگزاران نظام جمهوری اسلامی نیست.
سیدعبدالجواد موسوی؛ خبر آنلاین
انتهای پیام/.