زندگی مجازی با طعم عسل و عاقبت جدایی!
اگر هزار بار دیگر هم بشنویم و بگویند که کسی ناخوشیهایش را در فضای مجازی به اشتراک نمیگذارد و ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودت مقایسه نکن! اما چیزی که در عمل در حال اتفاق افتادن است، غرق شدن بین مجازیها تا مرز تشخیص ندادن واقعیت از مجاز است.
این ماجرای اکثر صفحات فضای مجازی مخصوصا در شبکه اجتماعی اینستاگرام است که تمرکز اصلیشان بر روی سبک زندگی است. سبک زندگی از نمایش وسائل خانه تا تربیت فرزند و روابط زناشویی. نمایشی شاد و موزیکال که در انتها یکدفعه به یک تراژدی منتهی میشود. درست مثل یکی از صفحات پرطرفدار در زمینه سبک زندگی که حتی آوازه زن و شوهر و زندگی موفقشان آنها به واقعیت و به رسانهها هم راه پیدا کرده بود، اما روز گذشته با اعلام خبر جدایی از یکدیگر یک بار دیگر این پرسش را مطرح کردند که پس به چه کسی در فضای مجازی باید اعتماد کرد؟
مطبهای مشاوره مجازی
اکثر صفحاتی که این روزها به مخاطبینشان مشاوره ازدواج میدهند از انتشار عکسهای فانتزی با نوشتههای کپی شده و بدون منبع معتبر از دیگران شروع کردهاند. انتشار قابی خوشحال از گوشه یک آشپزخانه، دست در دست همسر و کودک، سفره و میز شام باسلیقه و… از قابهای ثابت صفحاتی است که کمکم به مشاوره روی میآورند.
« شما چه کار میکنید که هم بچههاتون و هم خونهتون انقدر مرتبه؟» این سوال شاید اولین جرقهای باشد که باعث بشود صاحب صفحه فکر کند واقعا در مرتب بودن خانه و زندگی از بقیه چیزی بیشتر دارد. پس میشود مرجعی که مجاز است جزئیات بیشتری از زندگی خودش را هم منتشر کند.
« دیروز با هم بحثمان شد. اما حرف زدیم و حلش کردیم، بعد هم شام رفتیم بیرون»، «این لباس و گلها را همسرم برایم خریده همیشه از این کارها میکنه» اینجا مخاطبین وارد مسیر آرزوی خوشبختی و فرستادن قلب برای صاحب صفحه میشوند. این وسط هم عده زیادی به زندگی او حسرت میخورند و میخواهند بدانند چه کار کرده که همسرش انقدر با همسر آنها تفاوت دارد.
خیلی طول میکشد که دیگر این سبک مشاوره دادنها کسلکننده و صاحب پیج وارد مقولات تخصصیتری میشود. از نوع غذایی که به کودکش میدهد تا مدل برخورد درست با خانواده همسر. ماجرا به همینجا هم ختم نمیشود و کار به معرفی کتاب، ترویج مدلی خاصی از رفتار و تفکر به عنوان روش اصولی میرسد. به اینها همه تبلیغاتی که گاهی ناشیانه با زندگی شخص گره میخورد را هم اضافه کنید. به عنوان مثال صاحب پیج که حالا دیگر با لطف فالوئرهایش به «شاخ مجازی» یا «اینفلوئنسر» تبدیل شده، ماجرای تصمیمی ساده از یک روز زندگیاش را تعریف میکند و بعد از آن میگوید که همه اینها را از صفحه خانم یا آقای فلانی که یاد گرفتهام. درحالی که نه خودش و نه صاحب آن صفحهای که تبلیغ میشود هیچکدام تجربه مشاوره که هیچ، حتی بعدها معلوم میشود که در اداره زندگی خودشان هم صاحب هیچ تجربه موفقی ندارند.
نفع اینفلوئنسر به خودش میرسد یا مخاطب؟
پدیده اینفلوئنسر خیلی وقت است از فضای مجازی پایش را به دنیای واقعی باز کرده است. اینفلوئنسر مارکتها قرار بود افرادی باشند که لزوما معروف ومشهور نیستند اما میشود از فالوئر و نفوذ کلام آنها برای تبلیغات استفاده کرد. اما کمتر کسی گفته که به عنوان یک مخاطب چه طور باید در برابر اینفلوئنسرها موضع گرفت که اگر کلامشان غلط بود متضرر نشد.
روز گذشته خبر جدایی یکی از اینفلوئنسرهای اینستاگرام در زمینه سبک زندگی و ازدواج موفق، یکی از خبرهای داغ بین فارسیزبانان این شبکه بود. زن وشوهر مذکور مدتها در زمینه یک زندگی موفق بر پایه آموزههای دینی مثل احترام به یکدیگر، فرزندآوری و آن روی دیده نشده یک زندگی خانوادهای مذهبی صحبت کردند و حتی پایشان به رسانههای رسمی باز شد تا سبک زندگیشان را بیشتر تبلیغ کنند. اما خبر جدایی شان آب سردی بود بر اشتیاق مخاطبینی که صفحه آنها را برای یادگرفتن یک زندگی زناشویی موفق دنبال میکردند.
خانم صاحب صفحه در متنی با این مضمون نوشت که «یک روز با احترام با شروع کردیم و حالا با احترام تمام کردیم.» بعد از پر شدن صفحه این خانم با کامنتهایی که مضمون اکثرشان بی احترامی به آنها به عنوان مخاطب بود و احساسی که از دروغ شنیدن در این سالها پیدا کردهاند، صاحب پیج تمام پستهای صفحهاش از جمله پست خبر جدایی را پاک کرد.
اما این سوال هیچوقت از ذهن مخاطبان صفحه او و همه مخاطبین اینفلوئنسرهایی که فقط به پشتوانه تعداد فالوئر فعالیت میکنند پاک نمیشود که پس تکلیف اعتماد ما به شما چه خواهد شد؟
/فارس/