بیهوشی اجتماعی
مجازیست–دکتر شاپور اعتماد، استاد فلسفه علم، معتقد است «تکنولوژی، کارکردی دوگانه دارد. چه کسی میتواند باور کند که گیمها(بازیها)، سررشتهشان در ارتش امریکا باشد و بزرگترین سرمایهگذار در اختراع بازیها، ارتش امریکا است. در واقع تکنولوژی پدیده سر راستی نیست. یک مقوله پر ابهام است.
از من جواب سر راست درباره سود و زیان تکنولوژی نخواهید.» دکتر شاپور اعتماد رئیس اسبق مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه است که در کارنامه علمی خود تألیف و ترجمه آثاری چون «فلسفه تکنولوژی»، «مقالههایی در فلسفه علم و فلسفه ریاضی»، «فرهنگ و تکنولوژی» و «سی سال تولید جهانی علم ایران» را دارد. با او درباره اینکه «تکنولوژی چگونه از علم پیشی گرفت و چه پیامدهایی داشت؟» به گفتوگو نشستیم. او معتقد است بعد از تحولات الکترونیک کوانتومی، فاتحه علم خوانده میشود؛ به طوری که «علم» میشود «تکنولوژی»!
***
شما در جایگاه متخصص فلسفه علم و صاحبنظر در فلسفه تکنولوژی چرخش مطالعه از نسخههای کاغذی به دیجیتال در شبکههای مجازی را آسیب میبینید یا فرصت؟ آیا این دسترسی همگانی و بیشتر به منابع علمی از راه فضای مجازی را میتوان اتفاقی خجسته خواند؛ بویژه در شرایط امروز که با پاندمی کرونا مواجه شدهایم؟
بهطور کلی باید بگویم بله؛ در جنبههای علمی و آکادمیک بهرهبرداری خوبی از «تکنولوژی» میشود. از لحاظ آسان شدن برخی دسترسیها هم این حرف درست است و خود من بسیار از این فضا بهره گرفتهام. اما تجربه نشان داده است که شما نمیتوانید از «Eye to Eye Contact» یعنی تجربه حضوری صرفنظر کنید.
امکان استفاده از تکنولوژی اگر برای کسی مفید و حلکننده مشکل است، که جای خشنودی دارد، اما این ابزارهایی که برایمان فراهم شده است، بیشتر بیگانه کنندهاند. در واقع به نظر میرسد که هنوز به رشد و بلوغی نرسیدهایم که چگونه با این ابزارها و دستگاهها کار کنیم که استفاده مطلوب از آنها ببریم.
میتوان گفت تکنولوژی دستاوردی حداقلی است که انتخاب هر کاربر عامل تعیینکننده فرصت یا تهدید آن میشود. بهعنوان مثال در این فضا یک کاربر، بازیهای کامپیوتری را برمیگزیند، کاربر دیگر از این فضا بهره علمی میبرد و دیگری ارتباطات اجتماعی یا اطلاعات خبری را پیگیر میشود. بیشک در این بین، گروهی هم استفاده ناصواب از آن خواهند داشت. مثل هر پدیده دیگری که ممکن است کاربری درستی نیابد. بنابراین بهدلیل وجود این کاربریهای نادرست، نمیتوان بر کرسی «نقد تکنولوژی» نشست. موضع شما در این زمینه چیست؟
در مورد بازیهای کامپیوتری بگذارید برایتان ماجرایی را تعریف کنم. استادی داشتم که در سال ۱۹۸۰ کتابی نوشته بود و در مقدمه آن کتاب به نکته مهمی اشاره کرده بود. آن نکته این بود که «گیم(بازی) غوغا کرده است.» و به این موضوع پرداخته بود که چرا بزرگترین سرمایهگذار در اختراع بازیهای کامپیوتری «ارتش امریکا» است! ارتش امریکا توانسته است به خرج خودِ مردم، دوره آموزشی کادر ارتش را در همه سطوح هوایی، زمینی و دریایی از طریق همین بازیها به ۲ تا ۵/۲ سال تقلیل دهد.
بهاین ترتیب که مردم از طریق بازیهای کامپیوتری صاحب مهارتهایی میشدند که به آنان امکان میداد کار با تانک را بهجای مدت زمانی طولانی، مثلاً طی یک هفته بیاموزند یا تیراندازی را به جای یک دوره یک ماهه، ۱۰ روزه یاد بگیرند. یا منع خبری ۲۴ ساعته در حمله هواییهای تک به بغداد در ۲۰۰۳، همه اینها در فضای تکنولوژی رقم میخورد.
آیا از این مثالهای شما باید چنین نتیجه بگیریم که تکنولوژی بیش از سودی که به ما میرساند ابزاری در اختیار قدرتها است؟ در واقع میخواهید «نسبت تکنولوژی و قدرت» را برایمان تبیین کنید؟
معتقدم تکنولوژی چیز سر راستی نیست. یک مقوله پر ابهام است. بنابراین درباره سودمند یا زیانمند بودن آن از من جواب سر راست نخواهید. فقط درباره همین یک نمونهای که برایتان گفتم، فکر کنید که «نرمافزارهای بازیهای کامپیوتری» چه ربطی به «ارتش» دارد؟! و از این مثال، خودتان تا آخر خط را بخوانید. در واقع نقش شستوشوی مغزی در این عرصه خیلی بیشتر از آن چیزی است که فکر میکنید. برای اینکه در این «بیهوشی اجتماعی» غرق نشویم، دائم باید بیدار و به هوش باشیم و آثار انواع دموکراسیهای مدیریت شده را خنثی کنیم. هدف دموکراسی همیشه «تعریف قدرت» است نه «اقتدار جامعه». قدرت تکنولوژی، مکمل قدرت سیاسی است.
برای مثال حرفه خودتان را در نظر بگیرید. «دِرِک شوین» افسر پلیس شهر مینه سوتا، جلوی چشم مردم، جورج فلوید را در ۲۵ مه و در روز روشن بهجای دستگیر کردن او، با فشار دادن زانوی خود برگردنش میکشد. خبرش ظرف چند دقیقه قبل از مرگ قطعیاش، پربازدیدترین ویدئو در شبکههای اجتماعی میشود. از این مثال و موارد مشابه نتیجه گرفته شده است که در عصر اینترنت «خبرنگاری» دیگر «حرفه» نیست، بلکه همه خبرنگارند، همه گزارشگرند.
در واقع، رسانههای مجازی حرفه شما را به چالش سختی کشیدهاند. این در حالی است که «خبر» توئیت کردنی نیست. بهطور متعارف آنچه توئیتر و پلتفرمهای دیگر در فضای مجازی به شما تحویل میدهند، مطالبی درهم و برهم هستند که معلوم نیست منبع خبرند یا منبع شایعه یا منبع اظهارنظر شخصی یا هزار چیز دیگر. بهطور خلاصه هیچکس مسئولیتی در قبال مطلب مخابره شده ندارد. اگر در خاورمیانه اتفاقی روی دهد که زیر و بمی داشته باشد، شما معمولاً سراغ «جان فیسک» میروید (لااقل تا زمانی که در حیات بود). بنابراین تکنولوژی مفهوم منبع خبر را که برای هر روزنامه و ژورنالیستی ملاک اعتبار است از بین برده است.
از سوی دیگر، میدانیم که رسانهها بر اساس انتشار آگهی سرپا میایستند. آگهی یعنی تبلیغات و تبلیغات هم یعنی بازاریابی. و بازاریابی هم یعنی نظارت (surveillance)پاییدن و پایش. اینها فرآیندهایی است که مستلزم گردآوری اطلاعات عظیم شخصی و ذخیره کردن آنها است.
بر اساس پردازش این اطلاعات ذوق شما، تمایلات روزمره شما، کنجکاویهای شما تشخیص داده میشود و به مجردی که وارد فضای مجازی یا سایبری میشوید، دیگر نیازی به فکر کردن ندارید. انتخابهای از پیش آمادهای به شما ارائه میشود که تنوع شان چیزی جز گول خوردن نیست. شما تصور کنید که برای مثال با مسألهای چون انتخابات امریکا مواجه هستید. فلج ذهنی ناشی از اعمال این فناوریها همیشه در افکار عمومی منعکس است.
تازه این مطالب بیشتر به نسخه کاغذی ژورنالیسم مربوط میشود. اگر به سراغ image journalism یا «خبرنگاری تصویری» بروید، قضیه ابعاد به مراتب پردامنهتری پیدا میکند. منشأ «خبرنگاری تصویری» به آی.تی بازمیگردد؛ به سالهای شصت میلادی. آی تی یعنی تیوی(TV) مهمترین فرآورده تکنولوژی آنتن که کل فرهنگ را زیر و رو کرد. از آن زمان به بعد صاحب «دو فرهنگ» شدیم چون صاحب «دو تکنولوژی» شده بودیم: از یک سو «لو تِک» (Low Tech) و از سوی دیگر «های تِک» (High TECH) و به قرینه با آنها شاهد ظهور دو فرهنگ بودیم: «های کالچر»(High calture) و «لو کالچر»(Low Calture).
اینکه همیشه شاهد وجود «های کالچر» در کنار «لو تک» بودیم مایه حیرت نبود؛ گواه آن فرهنگ چند قرن ما در قرون وسطی در زمینه نظم و نثر بود. اما با ظهور آی تی آنچه خلاف انتظار بود، ظهور «لو کالچر» در دامن «های تِک» بود. اینکه تکنولوژی پیشرفته چگونه توانسته است به سقوط فرهنگی دامن بزند مسأله قابل تأملی است. ۱۰ نفر اول رتبهبندی اینستاگرام را ببینید، متوجه میشوید که در این فضای مجازی با چگونه سلبریتیهایی مواجه هستید.
شما بارها در سخنانتان بیان کردهاید که «تکنولوژی» در حال پیشی گرفتن از «علم» است و این موضوع را از مخاطرات دانستهاید. این خطر چیست؟
سؤال بسیار دقیقی مطرح کردید که سعی میکنم تا آنجا که میسر است خیلی خلاصه پاسخ گویم. این پرسش مربوط میشود به «سیاست علمی کشور» که خودم هم برای مدت کوتاهی – در ایام دولت آقای خاتمی- با آن دست و پنجه نرم کردم. پاسخی که اکنون میدهم، به هیچ وجه بهطور کامل در آن زمان در ذهنم نقش نبسته بود ولی طرح آن همواره مد نظرم بود. حدود یک دهه طول کشید تا به قضاوت مورد اشاره شما رسیدم.
در واقع «علم» یک استقلالی دارد. یک اخلاقی دارد و یک حساب و کتابی دارد که «تکنولوژی» به هیچ وجه آن را دارا نیست. مسأله تحت عنوان تقدم – تأخر «علم» و «تکنولوژی» مطرح میشود. به یک اعتبار همان سؤال همیشگی علم بهتر است یا ثروت. در این فاصله تکنولوژی هم وارد گود شده بود و پرسشها متنوعتر شده بود. اینکه علم بهتر است یا تکنولوژی؟ و تکنولوژی بهتر است یا ثروت؟
جواب ما طفرهآمیز بود. در مورد علم بهتر است یا تکنولوژی، پاسخ ارزشی این بود که علم را هرگز نمیتوان خرید ولی تکنولوژی را همیشه میتوان خرید! در مورد تکنولوژی بهتر است یا ثروت، از آنجا که اجزای پرسش سنخیت چشمگیری داشتند، پاسخ تابع سیاست روز بود. مهندسی معکوس یا خصوصیسازی. در نتیجه همواره در معرض نوعی نوسان میان «قدرت تکنولوژی» و «تکنولوژی قدرت» بودیم. غافل از اینکه «نهاد علم» به کل از این ملاحظات حذف شده است. البته این اتفاق منطبق و موازی با تحولات جهانی است.
اگر بخواهم به زبان تخصصی مطلب را ادا کنم، باید بگویم بعد از تحولات الکترونیک کوانتومی روی هم رفته فاتحه علم خوانده میشود. بهطوری که «علم» میشود «تکنولوژی».
بهتازگی اثری با عنوان «فرهنگ فلسفه» رونمایی شد که شما و استادانی چون غلامرضا اعوانی، شهین اعوانی، بهاءالدین خرمشاهی و شهرام پازوکی، ضیاء موحد و… از مترجمان این اثر بودید. اندیشه ترجمه چنین اثری در دنیای تکنولوژی که استقبال از نسخههای کاغذی کمرنگتر از گذشته شده است از کجا و بهدنبال کدام نیاز شکل گرفت؟
این فرهنگ حدود ۱۴۰۰ مدخل دارد، که از نظر جامعیت، استاندارد بینالمللی دارد. یک سوم آن اسامی خاص یا شخصیتهای تاریخ فلسفهاند، نصف مدخلها مفاهیم فلسفیاند و بقیه مکاتب فلسفی. البته فلسفه دین و امور دینی مجاور فلسفه را هم شامل میشود.
سرپرست مترجمان این «فرهنگ» آقای غلامرضا اعوانی هستند و من از هفتههای دوم و سوم به این گروه و این کار مشارکتی پیوستم. گویا آن زمان که کار آغاز شد، چنین احساس شده بود که نیاز است انجمن حکمت و فلسفه یک «فرهنگ فلسفه» در زمینه فلسفه غرب و خیلی جمع و جور تدوین کند. این بود که بهعنوان طرح پژوهشی انجمن، سه کتاب ارزشمند نوشته «ویلیام ریس» با عنوان Dictionary of Philosophy and Religion و «روونز» با عنوانA Dictionary of Philosophy و نیز «آنتونی فلو» با عنوان A Dictionary of Philosophy مبنای کار قرار گرفت و کار ترجمه آغاز شد. پس از تقسیم کار، سهمی که به من رسید، مدخل معرفتشناسی، فلسفه علم و فلسفههای تحلیلی بود.
مدخلهای دیگر این فرهنگ عبارتند از مدخلهای «فلسفههای قرون وسطی» که دکتر غلامرضا اعوانی، مدخلهای «روانشناسی، فلسفه اخلاق، جامعهشناسی» دکتر شهین اعوانی، مدخلهای «منطقی و فلسفههای تحلیلی» دکتر ضیاء موحد، مدخلهای «فلسفههای یونانی، برخی واژگان عمومی و فلسفههای مدرن» دکتر شهرام پازوکی، مدخلهای «فلسفههای قارهای، الهیات و متألهان یهودی و مسیحی» دکتر بهزاد سالکی و بیش از نیمی از مدخلها در حوزههای متفاوت فلسفه غربی را دکتر کامران ساسانی ترجمه کردهاند. البته انتشار این اثر به سبب اشتغال ولی تمایل دکتر اعوانی بر اعمال نظارتی ویراستانه چند سالی به تأخیر افتاد.
ویژگی خاص این اثر چیست که آن را از دیگر فرهنگنامهها در این حوزه متمایز میکند؟
این اثر کتابی یک جلدی و جمع و جور، قابل دسترس، یاری رسان و کار راهانداز و دقیق است. بویژه برای عموم، عالی است. شاید به اندازه دایرهالمعارف «استنفورد » به روز نباشد چون آن کتاب استاندارد تحقیقات روز را دارد و مرجع مهم کارهای تحقیقاتی است. اما این فرهنگ نیز سطح کیفیت بسیار بالایی نسبت به نسخههای اینترنتی دارد که مملو از سهلانگاری هستند. دامنه کار «آگاهانه» محدود است به فلسفه غرب. بههمین دلیل نمیتوانید حتی یک کلمه درباره فلسفه اسلامی در آن پیدا کنید. برای آن، تا زمانی که یک فرهنگ فلسفه اسلامی تدوین نشده است، بهترین مرجع همچنان همان سه جلد دایرهالمعارف مصاحب است. به انضمام مدخلهای فلسفه اسلامی دایرهالمعارفهای ناتمام کشور.
برای شما که مؤلفی صاحب اندیشه هستید، کار «ترجمه» چه جایگاهی دارد که این حوزه را هرگز از نظر دور نداشتید؟
این موضوع از ضرورت خاصی در زمان آغاز به کار من سرچشمه گرفت. در کلاسهای دانشگاه وقتی که درسی را تدریس میکردم، حتماً دانشجو را ملزم میکردم تا از منابع اولیه هم مباحثی را مطالعه کند. از این رو، مقالاتی را به زبان انگلیسی در اختیار دانشجویان میگذاشتم. اما چون سطح انگلیسی برخی دانشجویان بسیار پایین بود، نمیتوانستند از مقالات، بخوبی استفاده کنند و بهره ببرند. لذا برای اینکه معدل فرهنگی بینالمللی را جا بیندازم، شخصاً دست به ترجمه بردم. نکته دیگر این بود که من اطلاعاتی را از مطالعات پیشین در حافظه داشتم اما به منظور وفاداری به این موضوع که اگر آنها را به رشته تألیف در بیاورم، ممکن است از کیفیت اثر کاسته شود، راه ترجمه را انتخاب کردم تا شیوهای مکمل برایم باشد.
وضعیت ترجمه در ایران، بویژه در حوزه کتابهای فلسفی را چگونه میبینید؟
زمانی که دکتر ابوالحسن نجفی کتاب «غلط ننویسیم» را نوشتند، به سبب اشکالات بسیار در امر ترجمه بود که دست به تألیف این کتاب بردند. در واقع در سالهای اخیر وضعیت ترجمه خیلی بهتر شده است و سواد زبان خارجی عموم خیلی بالاتر رفته است و مترجمان اشراف بیشتری پیدا کردهاند. اما همواره یک آسیب جدی برای ترجمه وجود دارد و آن ترجمه یک اثر از زبانی غیر از زبان اصلی خود است. چیزی که برتراند راسل هم بر آن تأکید داشت که هرکس میخواهد اثری را بخواند، باید به زبان اصلی بخواند و اگر میخواهد ترجمه کند، نیز باید از زبان اصلی ترجمه کند. اما واقعیتی در این میان است که ما همه زبانها را نمیدانیم و گاه شرایطی پیش میآید که ما ناچار میشویم از زبان دیگری بجز زبان اصلی آن را ترجمه کنیم. برای من هم پیش آمده است که چنین کاری انجام دهم. در ترجمه کتاب «جمهوری جهانی ادبیات» که به زبان فرانسه بود و من به دلایلی تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم، از ترجمه انگلیسیاش استفاده کردم اما برای رعایت امانتداری و وفاداری به متن اصلی، که به زبان فرانسه بود، از همکارم خانم دکتر لاله قدکپور که فرانسه میدانست، خواهش کردم ترجمه من را خط به خط با متن فرانسوی اثر مقابله کند تا به این ترتیب وجه آسیب را از ترجمه خود بزدایم. در واقع گاهی چنین ناچاریهایی اتفاق میافتد و باید راهی برایش پیدا کرد.
بعد از تحولات الکترونیک کوانتومی روی هم رفته فاتحه علم خوانده میشود؛ بهطوری که «علم» میشود «تکنولوژی».
در پاسخ به اینکه علم بهتر است یا تکنولوژی؛ باید گفت «علم» یک استقلالی دارد. یک اخلاقی دارد و یک حساب و کتابی دارد که «تکنولوژی» به هیچ وجه آن را دارا نیست.
در جنبههای علمی و آکادمیک بهرهبرداری خوبی از «تکنولوژی» میشود. اما به نظر میرسد این ابزارهایی که برایمان فراهم شده است، بیشتر بیگانه کنندهاند.
معتقدم تکنولوژی چیز سر راستی نیست. یک مقوله پر ابهام است. بنابراین درباره سودمند یا زیانمند بودن آن از من جواب سر راست نخواهید.
/روزنامه ایران/