مقتول: وبلاگنویسی، قاتل: لایف استریمنیگ!
یادداشت: ممکن است وقتی تیتر این مطلب را میخوانید، تعجب کنید، آخر وبلاگها، با این همه سر و صدایی که در این سالها دور و برشان بوده است و با این همه استقبالی که از آنها شده، ممکن است به سوی مرگ و نیستی بروند؟! شتاب نکنید!، کافی است، عبارت انگلیسی «وبلاگها مردهاند»، را گوگل کنید، میبینید که در جاهای زیادی، افرادی با اعتبارهای گوناگون در مورد این موضوع صحبت کردهاند.
باز هم ممکن است تصور کنید که ابن بحثها تنها به منظور بازارگرمی و عنوان کردن یک مطلب غیرمعمول، برای جلب توجه، نوشته شدهاند. اما همه کسانی متوجه سست شدن پایه وبلاگستان جهانی شدهاند و به این مهم اشاره کردهاند، بیاعتبار نیستند و در میان آنها افراد کارشناس و صاحبنظر زیادی را می توان پیدا کرد.
در این پست، از دو دیدگاه به این قضیه نگاه میکنم و قضاوت خودم را برایتان می نویسم، اما داوری نهایی را به شما میسپارم.
امروزه، ایجاد یک وبلاگ موفق بسیار دشوار شده است: حتی چند سال پیش ایجاد یک وبلاگ پرخواننده و پویا که مورد استقبال وبلاگنویسها و خوانندهها قرار بگیرد، کار آسانی نبود. اما این کار، این روزها بسیار دشوارتر شده است. اگر وبلاگ پرخوانندهای دارید، یک لحظه خودتان را جای وبلاگنویس تازهکاری بگذارید که میخواهد تازه شروع به وبلاگنویسی کند، تصدیق میکنید که نوشتن پستهای متفاوت باب طبع خوانندگان، لینک گرفتن از وبلاگهای مهم، غلبه بر مشکلات تکنیکی کار و پیدا کردن زمان فراغتی برای این کارها، بسیار دشوار است.
خیلیها، مثل خود من، برای این وبلاگ مینویسند که علایق و دغدغههای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند و افکارشان را با دوستان همفکر مطرح کنند. با چنین انگیزه و هدفی، این روزها با طلوع آفتاب «شبکههای اجتماعی»، چه کسی رغبت پیدا میکند که وبلاگنویس شود؟ منطقی است که شخص، عضو یک شبکه اجتماعی شود، دوستانی برای خود دست و پا کند و اشتراک محتوا را شروع کند.
چند بار پیش آمده که من و دیگر وبلاگنویسهایی که در فرندفید هستیم، به شوخی گفتهایم که اگر فرندفید نبود، به مراتب بیش از این، پست مینوشتیم. این مطلب گرچه ممکن است، شوخی به نظر برسد، اما ریشه در واقعیتی دارد که پیشتر برایتان نوشتم. وقتی آدم، عضو شبکهای باشد که بتواند در آن بیدرنگ عکس و فایل و ویدئو به اشتراک بگذارد، بتواند افکار پراکنده و بیربطش را بنویسد و بلافاصله با «لایک» و کامنت بازخورد بگیرد، شوق نوشتن در وبلاگ، در او نزول پیدا میکند.
حتی یک فرد تازهکار در شبکههای اجتماعی هم میتواند، در عرض یکی دو ماه اعتبار قابل توجهی پیدا کند، اعتباری که در صورتی که تلاشش را بر وبلاگ نویسی متمرکز میکرد، به کسری از آن هم دست نمییابد. در همین فرندفید خودمان هم بعضی از دوستان را میشناسیم که با آنکه وبلاگ چندان پررونقی ندارند، اما به عنوان یک کاربر مهم معروف شدهاند.
– در عصر اطلاعات دیگر وبلاگنویسی سنتی یک فرمت مناسب نیست: در زمانهای به سر میبریم که اخبار و اطلاعات، همچون سونامی بر سرمان میریزند، ما در اطلاعات غوطه میخوریم، طوری که هر از چند گاهی آرزو می کنیم که ای کاش آنقدر اراده داشتیم که پریز وسایل ارتباط را از برق بیرون بکشیم و نفسی تازه کنیم.
در این دوره و زمانه، انعکاس خبرها و ایدهها و افکار باید با سرعت بسیار بیشتری انجام شود، تا فرد از قافله عقب نماند. پس وبلاگنویسی سنتی که در آن نوشتن هر پست، مستلزم صرف یکی دو ساعت وقت برای نوشتن یک مطلب بلند است، اصلا جوابگو نیست. در این دوره و زمانه باید زندگی را به صورت زنده برای مخاطبان پخش کرد (Life Streaming)
توییتر در صدر سرویسهایی است که چنین امکانی را مهیا میکنند، به کمک توییتر میتوان مختصر و مفید و در قالب ۱۴۰ کاراکتر، مراد از دل برداشت، لینک داد و با کمک انبوهی از سایتهای جانبی تکمیلکننده توییتر، عکس و ویدئو آپلود کرد.
به همین خاطر است که بسیار عقیده دارند که وبلاگستان blogosphere، در حال تبدیل شدن به statusphere، یعنی پهنه گستردهای از کاربرانی است که به طور زنده در حال انتشار محتوا هستند.
و باز بر پایه چنین استدلالی شمار زیادی از معروفترین وبلاگنویسها انس و الفتی وصفنشدنی با سرویسهای لایف استریمنیگ پیدا کردهاند و حتی در این سرویسها به مراتب بیشتر از وبلاگشان، فعال هستند و محتوا تولید میکنند. برای مثال آوازه عشق «رابرت اسکوبل» به فرندفید به گوش همه رسیده است، «استیو روبل» هم چند صباحی است که دلداری به نام Posterous پیدا کرده است.
در این میان، فراگیر شدن اینترنت موبایل هم و نیاز به فرمت مناسب و جمع و جوری برای انتشار سریع و بیتکلف محتوا، در شرایطی که کاربر در خودرو و مترو و دفتر کار است، بر اهمیت لایف استریمنیگ میافزاید.
—
نه! وبلاگ نویسی نمرده است! این یک پایان نیست، حتی آغاز یک پایان هم نیست، اما شاید بتوان آن را پایان یک آغاز دانست:
در این میان بسیاری هم معتقدند که رسانههای نوین اینترنتی از توییر و فرندفید و فیسبوک گرفته تا تامبلر و Posterous گرچه فرمتی مناسب برای انتشار محتوا در عصر ما هستند، اما شأن و مقام پستهای بلند وبلاگها را به چالش نمی گیرند و هر یک جایگاه و ارزش خود را دارند.
آیا به راستی میشود، همه افکار را در ۱۴۰ کاراکتر توضیح داد؟ گرچه توییتر برای نشر بیدرنگ افکار و اخبار مناسب است، اما باید در چه جایی به تفسیر و تعمق در مورد اخبار پرداخت؟ به علاوه فرمت چندرسانهای پستهای وبلاگی، فضای بهتری برای تمرکز روی یک موضوع فراهم میآورد، فضایی که در کوتاه نوشتههای توییتر فراهم نمیشود.
هنوز هم هیچ رسانهای به اندازه وبلاگ نمیتواند به نویسندهاش هویت ببخشد و او را مطرح کند: گرچه نوشتن یک پست معمول وبلاگی، بسیار دشوارتر از توییت کردن است و گرچه گاهی همین دشواری، باعث میشود، بعضی از افکار و اخبار، هرگز مجال پست شدن را پیدا نکنند، اما همین کار پردردسر زایش یک پست وبلاگی، زمانی که برای نوشتن یک پست گذاشته و چالش درونی که با یک نوشتار همراه میگردد، بر قدر و منزلت یک پست وبلاگی میافزاید. از این منظر، برخی پستهای وبلاگی را تشبیه به یک وعده غذایی کامل می کنند و توییتر را به یک دسر، مانند میکنند. هر دو خوشمزه هستند، اما هر یک طعم خاص خود را دارند.
بیشک وبلاگنویسی به خصوص وبلاگنویسی حرفهای بسیار دشوارتر از کاربری در فضای شبکههای اجتماعی است، اما میتواند رفتهرفته باعث پرورش استعدادهای نویسندگی شود، شمار زیادی از وبلاگنویسها در غرب، توسط رسانهای اصلی کشف شدهاند و مبدل به نویسندگان حرفهای شدهاند و حتی توانستهاند کتابهای پرفروش بنویسند. اما انتظار آن نمیرود که چنین فرصتهایی نصیب یک کاربر شبکه اجتماعی شود.
—
قضاوت با شماست! اما من فکر میکنم که در فضایی قرار گرفتهایم که گرچه شور نخستین کاربران آنلاین به پدیده وبلاگنویسی، کاهش پیدا کرده است. اما این کم شدن شور، شاید همراه با افزوده شدن شعور وبلاگنویسی باشد. دیگر کسی برای وبلاگ داشتن، وبلاگ افتتاح نمیکند. وبلاگنویسی دیگر یک مد نیست و اگر کسی در این شرایط تصمیم به داشتن یک وبلاگ داشته باشد، حتما انگیزهای قوی و حرفی باری گفتن دارد.
در عین حال میتوان از هریک از این فرمتها به تناسب استفاده کرد و حتی آنها را با هم ادغام کرد. هماینک بسیاری از وبلاگنویسها توییتهای خود را هم در وبلاگشان نمایش میدهند، وبلاگنویسهای دیگری توییتهای برگزیده خود را در قالب یک پست به نمایش میگذارند و وردپرس و بلاگر و مووبلتایپ و دیگر سرویسهای وبلاگنویسی در پی اجتماعی کردن پدیده وبلاگنویسی و ایجاد امکاناتی برای ایجاد یک فرمت مناسبتر برای انتشار بیدرنگ محتوا هستند.
هنوز هم فکر میکنم که اگر کسی حرف مستقلی برای گفتن یا دستکم زاویه دید جالبی برای بازنشر اطلاعات آنلاین و آفلاین داشته باشد، نمیتواند از ابزاری به نام وبلاگنویسی صرفنظر کند، همان طور که نباید در زندگی آنلاین، از لایف استریمینگ گذشت.
انتهای پیام/.