آموزش اصول وبلاگنویسی به والدین
*هر روز بنويسيد
در دوران بارداری، روند مراقبتهاي بهداشتي و پزشكي را هر روز بنويسید تا وقتی كودكتان خواندن یاد گرفت و خواست نوشتههایتان را مرور کند، بداند چقدر به سلامت خودتان و او توجه داشتهايد. به این ترتیب او با نوشتهتان ارتباط برقرار میکند و میفهمد شما که به سلامت خودتان اینهمه توجه میکردید، پس مراقب سلامت او هم بودهاید.
*به جای آه و ناله، مثبت بنویسید
خیلی از مادرها اهل درددل کردن هستند. حالا که وبلاگنویسی را تجربه و تمرین میکنید، فضای نوشتن را غمگين نکنید. جنین و یا کودک شما حتی اگر متوجه احساس غمگین شما بشود! واقعاَ فکر میكنيد کاری از دستش برمیآید؟ پس به جای نوشتن درددلها و حرفهایی که باید به یک روانشناس یا روانکاو بگویید، نوشتهتان را گرفتار آه و ناله نکنید.
خب بچهداری سخت است، بیخوابی و بدحالی و هزار جور سختی دارد، تازه هزار نفر از اعضای دور و نزدیک خانواده در کار کودکیاری شما دخالت میکنند، حرف بیمورد میزنند، حتی ممکن است شما را متهم کنند که بچهداری نمی دانید! اما اینها که غصه ندارد. آنها هم اول زندگی خیلی بیشتر از من و شما بیتجربه بودند؛ پس درددل نویسی برای بچهها فقط اتلاف وقت است. خانوادهای که مثبتاندیشی و مثبتنویسی را تمرین نکند و همهاش اهل آه و ناله باشد، فرزندی مثل خودش تربیت میکند.
*با کلمههای ساده و صمیمی بنویسید
برای نوشتن در وبلاگ از واژههاي ساده و صمیمی و در عین حال قابل فهم استفاده کنید. شما قرار نیست در وبلاگ مربوط به کودکتان، با زبان حرفهای و تخصصی مثل شغلتان مطلب بنویسید؛ پس برای وبلاگنویسی، دو کار مهم انجام بدهید، اول این که، مثل بعضی نویسندهها، خیلی ادبی و شاعرانه ننویسید که خواننده فکر کند دارد یک متن ادبی و احساسی میخواند. از طرفی دقت کنید واژههاي سنگين و غیرقابل فهم را کنار بگذارید. دوم اینکه، قبل از نوشتن، به موضوع و واژه ها خوب فکر کنید. مطمئن باشید اگر قبل از فشاردادن دکمه انتشار مطلب، یکبار دیگر حرفهایتان را ویرایش کنید، متن شستهرفتهتری از آب درمیآید.
راستی یادتان باشد برای ساده و صمیمینوشتن، باید کتاب و نوشتههای خوب زیادی مطالعه کنید. با این کار هم اطلاعات بیشتری به دست میآورید، هم با واژه و کلمههای زیادی در زبان فارسی آشنا میشوید. آینده همیشه متعلق به افرادی بوده که کلمههای بیشتری برای حرفزدن داشتهاند. از طرفی وقتی کودکتان بزرگ شد، میفهمد که شما پدر و مادر اهل کتاب و باسوادی هستید. اینطوری بیشتر از هر دوست و آشنایی با شما مشورت میکند.
*این همه موضوع برای نوشتن
خیلی از وبلاگها تقریبا مطالب شبیه هم دارند اما شما تلاش کنید درباره شگفتيهاي رفتار کودکتان بنويسند. مثلاّ روز اول سينهخيزرفتن و راه رفتن، نشستن و همه رفتارها.
*بیخودی دلواپس نباشیم
بدون تعارف باید قبول کنیم که جهان بطور کلی، جای خطرناکی است اما آنقدر هم بدبین نباشیم و بابت آینده فرزندان مان نترسیم و این ترس را در وبلاگمان هم منعکس نکنیم. نوشته سرشار از دلواپسی، فرصت زندگی را از خودمان هم میگیرد چه برسد به فرزندمان که هزار تا آروز برایش داریم. به هر حال او، منظورم کودک دلبندتان است، باید با تربیت درست شما، استقلال داشته باشد و خودش سرد و گرم زندگی را بچشد.
*آموزش معیارهای انتخاب هر چیز خوب
بعضی مادران و پدران در وبلاگ از دلبندشان معذرتخواهی میکنند و مثلا مینویسند: “عزیز مامانی منو ببخش که کارهام طول کشید و رنگ هدیهای که برات خریدم قشنگ نبود….”. خب به جای این جمله و این عذرخواهی که معلوم نیست چه منطق و استدلالی برایش دارید، از ملاکهای خرید مناسب و خوب و رنگ مورد پسند و علاقه حرف بزنید.
او باید یاد بگیرد که خرید خوب یعنی چه؟ معیارهایش کدامها هستند و … . درباره رنگها و اثر روانی هر رنگ بنویسید. یادتان باشد مطالب وبلاگتان را هزاران پدر و مادر میخوانند؛ پس نوشته شما جنبه آموزشی و تبادل تجربه هم دارد و فقط احساس نیست که خرج وبلاگ میکنید.
*مامان باز هم فرصت ندارد؟
اینکه والدین با بچهها روراست باشند خیلی خوب است ولی به یاد داشته باشید که وقتی مثلاَ مینویسیم: “مامانی بابا و مامان! فرصت نداشتم برات خرید بهتری کنم….”، او به طور خودآگاه میفهمد که شما خیلی هم برایش وقت و فرصت مناسب صرف نکردید، چرا؟ چون خودتان اعتراف کردهاید که با عجله و هول هولکی چیزی خریده و چه بسا در میان رنگها هم بدترین رنگ را انتخاب کردهاید.
*آدم بزرگها هم از آمپول میترسند
هنوز خیلی از پدربزرگها و مادربزرگها از رفتن به مطب پزشک و این حرف دکتر که “براتون یه آمپول هم نوشتم”، می ترسند، چه برسد به بچههای دلبند شما. اصلاَ ببینید دوروبرتان بچهای هست که وقتی روی تشکی سرد دراز میکشد، تنش مور مور نشود و وقتی هم که میفهمد خانم یا آقایی هر چند خوشاخلاق و بامزه میخواهد سوزنی را در تنش فرو کند، نترسد؛ پس توصیف بیش از حد جیغ و فریاد زدن بچهها و گریهکردن آنها موقع واکسن زدن، آنطور هم که شما در وبلاگ مینویسید، جالب نیست.
به جای توصیف دلخراش این صحنه ها، برای کودک دلبندتان توضیح دهید که آمپول زدن چقدر در بهبودي بیماریها مفید و موثر بوده است. در ضمن فراموش نکنید شما وظیفه دارید بچهها را با خاصیت داروها آشنا کنید، همین فرزند دلبند فردا که بزرگتر شد بايد کودکش را پیش همین پزشکان و آمپولزنها ببرد.
*پدرها در وبلاگ بچهها کجا هستند؟
وبلاگنویسی فقط وظیفه و کار مادرها نیست. پدرها هم باید مشارکت کنند. بگذارید راحتتر بگویم، وقتی فقط مادرها وبلاگنویسی میکنند، در حقیقت فقط یک نگاه در وبلاگ دیده میشود. چه بسا اگر پدرها هم دست به کیبورد بشوند، نکتههای جالبتر و دقیقتری درباره تربيت بچهها بخوانیم. اصلاَ از این گذشته مگر توجه به کودک ما، فقط وظیفه مادر است. حتی اگر پدرها خستگی و بیحوصلگی را بهانه کردند، شما مادر همه چیز تکمیل باید با زبان خوش وادارش کنی تا او هم از زاویه نگاه یک پدر خوب و سختکوش، برای بچهاش و درباره او بنویسد.
*درباره رفتارها و کارهای خودتان هم بنویسید
بعضی پدرها و مادرها فکر میکنند در وبلاگ فقط باید درباره بچهشان بنویسند؛ اینکه امروز چکار کرد، چقدر خوابید، بیمار شد، وقتی شیر خورد چه استفراغ جانانهای(!) کرد و چه و چه؛ در حالی که حتماَ باید درباره رفتارها، عادتها، کارهای روزانه مربوط به خودتان، مهمانی رفتن، کتاب خواندن، تماشاي فيلم و هزار کار دیگر هم بنویسید تا وقتی کودک شما بزرگتر شد و این نوشتهها را به او نشان دادید، اطلاعات خوب و مفیدی درباره شما داشته باشد.
بهروز فغانی؛ مجله شهرزاد
انتهاي پيام/.