قرار نیست در یک «سریال» واقعیات را منعکس کنیم
سری دوم سریال هوش سیاه هفته پیش به آخر رسید و باز هم بیننده سریال را در تعلیق ادامه این سریال و فهمیدنِ سرانجام و عاقبت شخصیتهایش گذاشت.
سریال هوش سیاه که سال 89 سری اولش و سال 92 سری دومش از شبکه سه سیما پخش شد، سریالی پلیسی بود که مجرم و متهم اصلی در این سریال، یک هکر نابغه در حوزه رایانه و الکترونیک است و موضوع این سریال حول جرایم حوزه فناوری اطلاعات و شبکههای رایانهای، خاصتا اینترنت، میپردازد.
صداو سیما سریالهای مختلفی در ژانر پلیسی و ماجرائی تولید و پخش کرده است و به دلیل جذابیتِ خاص این موضوع علاقمندان زیادی داشته است ولی بسیاری از این فیلم و سریالها نتوانستند بخاطرِ عدم کارِ کارشناسی شده و باورپذیر، رضایت کامل مخاطب خود را فراهم کنند و نقاط ضعف آنها از نقاط قوتشان بیشتر بود. ولی به جرات میتوان گفت سریال هوش سیاه از نمونه سریالهای پلیسی مشابهش چه از نظرِ ساخت و چه از نظرِ اطلاعات پلیسی و مجازی یک سر و گردن بالاتر است و مخاطب بعد از دیدنِ این سریال، حس رضایت دارد.
بر خلاف عمده تولیدات پیشین، اطلاعات و گزارشاتِ فنی ارائه شده در این سریال تا جائی که من اطلاع دارم عمدتا صحیح و مطابق واقعیت بود و اولین سریالی بود که می شد فارغ از اشکالات اندک آن روندهای صحیح فنی را در آن ملاحظه کرد و از درگیری واقع گرایانه بازیگران با محیط سایبر از آن لذت برد.
در یکی از نقدهای این سریال، نویسنده رابطهای کاربری گرافیکی غیر مشابه با سیستم عاملهای معمول را مورد انتقاد قرار داده بود، باید گفت از این صحنهها، سالهاست که در فیلمها و سریالهای خارجی میبینم، در واقع به نظر میرسد تولید رابط کاربری خاص برای این فیلم از تمام فیلمهای پلیسی و اکشن خارجی الگوبرداری شده است و طبق پرسش من از افراد متخصص در این وادی، اصولا در هیچ محیط واقعی و کاربردی چنین رابط کاربریهای هیجانبخش و پویائی وجود ندارد و طراحی چنین صفحاتی که منشا آن هم فیلمهای خارجی است، صرفا مصرف سینمائی یا تلویزیونی دارد.
مطلب دیگری که قابل اشاره هست، این است که در مشاهده فیلم ایرانی چون ما با محیط آشنا هستیم و بازیگران و فیلم را از خود میدانیم، اشکالگیری ما خیلی قویتر است و اشکالات را پررنگ تر میبینیم، اگر با همین حس بنشینیم و مثلا «هشدار برای کبرا11» را ببنییم، اشکالات زیادی از آن فیلم نیز خواهیم گرفت.
با نگاهی به سریالها و فیلمهایی که در این حوزه ساخته شده است مانند «نفوذ» و «سیگنال وارونه» مشخص میشود هوش سیاه، با وجود نقصهایی که داشت، ولی با کارشناسی و مشورت با متخصصین در این حوزه ساخته شده است و به خوبی توانست مخاطبان خود را به پای این سریال بنشاند؛ مخاطبانی که گاه هیچ اطلاعاتی در این حوزه نداشتند و یا اطلاعات کم و ناقصی داشتند.
یکی دیگر از نکات قابل قبول و خوب این سریال، تیتراژ ابتدائی این سریال بود که کاملا با فضا و موضوع سریال هماهنگ بود و ذهنِ ببیننده را قبل از شروع سریال، آماده دیدنِ سریالی با مضمون پلیسی – سایبری میکرد.
ممکن است در قسمتهایی از سریال این موضوع به بیننده منتقل شده باشد که مگر میشود پلیس ایران به این میزان زیاد به فضای مجازی و اطلاعات موجود در آن اطلاع و اشراف داشته باشد، که باید گفت اولا داشتنِ این اشراف اطلاعاتی دور از ذهن نیست و دوماٌ سیاست و هدفِ سریال و فیلم هایی در این قالب و ژانر در همه جای دنیا، ایجاد حس اعتماد به نفس در پرسنل و مردم از یک سو و از سوی دیگر تبلیغات درون کشوری و برونمرزی است. در واقع سرمایهگذاران این سریالها با ساخت فیلمهائی هیجانی و ماجراجوئی، از نوع پلیسی یا امداد و نجات، نوعا به کاری چند جانبه که بخشی از آن دیپلماسی عمومی و فرامرزی است دست میزنند، و از نظر بنده این اولین نوع سریال ایرانی است که به دلیل باورپذیری زیاد و کشاندن مخاطب برای قسمت بعد، قابلیتی بسیار قوی برای ایفای نقش دیپلماسی عمومی برای ایران را دارد.
در ساخت یک فیلم سینمائی یا سریال تلویزیونی ما حتما نباید واقعیات را منعکس کنیم و این وظیفه به عهده تولیدگران مستند است، در مستند سازنده مدعی است که راستنمایی میکند و اگر خیالپروری کند، باید پاسخگو باشد، اما در سینما این اجازه را داریم که رجز بخوانیم، خیالپروری کنیم یا مثل کاریکاتور بزرگنمائی و کوچکنمایی کنیم؛ بهرحال رجزخواندن دروغ محسوب نمیشود و اگر روزی صف سربازان دو طرف میایستادند و یکی طبل میزد و گروهی سرود میخواند و فرماندهای رجز میخواند تا پای سربازان دشمن را بلرزاند، امروز دنیای مدرن، رجزش را اینگونه میخواند.
بنابراین با این فرض که قدرت پلیس ایران کمتر از آنچیزی است که در هوش سیاه نشان داده میشود، سوال مبنی بر آن که چرا هوش سیاه درست مطابق با قدرت پلیس یا اطلاعات ایران ساخته نشده سوالی خارج از موضوع است. این همان هنر تولید تصویر است و اتفاقا رسانه غرب بر اساس همین اعتماد به نفسها و قدرتنمائیهای رسانهای خود را منظم و بینقص نشان میدهد که همانطور که گفتم این یک نوع دیپلماسی عمومی است که از زمان شیرخوارگی ما، دنیای غرب اطلاعات ما در مورد خود را با همین روش چینش کرده است و هیچ یک از ما دقیقا نمیدانیم که آیا واقعا پلیس و نیروهای امداد غربی چنین قدرتی دارند یا نه و نقیضهای آن را میتوانیم در فشل شدن تمام نیروی امدادی در طوفان کاترینای آمریکا بعنوان مثال ببینیم. اما با این حال طوری تصور میکنیم که قدرتی که آنان در فیلمهای خود نشان میدهند، قدرتی واقعی است، اما قدرتی که در هوش سیاه به نمایش در می آید، نه چندان!
این تعریفی است که از هنر سینما – و طبعا سریال تلویزیونی – می شود ، شاید شهید آوینی رحمه الله به همین دلیل که در سینما یک روده راست پیدا نمی شود، دوستان خود را توصیه می کرد که فقط مستند بسازند. حالا این که ما باید به قصه گوئی و داستان سرائی سینما تن بدهیم یا نه، قابل بحث هست. اما بدیهی است دنیا سینما را با همین تعریف میشناسد.
سیده فاطمه مطهری؛ وبلاگ نیوز
انتهای پیام/.
توضیح: این یک یادداشت و منعکس کننده نظر شخصی نویسنده است. در صورتی که نظری غیر از این دارید، از این طریق حرفهای خود را برای ما ارسال کنید.