«محمدطاها»؛ 9 ماهه پر ماجرای وبلاگنویس
«محمدطاها! پسركم! بيشترين ساعات شب و روزم را در اتاق تو هستم و در ميان عروسكها و اسباببازيهايت هر لحظه به يادت اشك ميريزم و خاطرات با تو بودن را در آغوش ميكشم. لباسهايت را جلوي صورتم گرفته و تو را به خاطر ميآورم و براي ديدنت ثانيهشماري ميكنم.»
این بخشی از دردهای مادری است که 29 خردادماه، «محمدطاها»ی 9 ماهه خود را در محله مجیدیه تهران در مقابل یک مغازه اسباببازی فروشی در کالسکهاش نمیبیند. زمانی که به پلیس مراجعه میکند و خبری از فرزندش نمیگیرد، یکی از بستگانش در 9 مرداد ماه در ساعت 22:36، با ایجاد یک وبلاگ، تلاش میکند این موضوع را به اشتراک بگذارد تا شاید کسی «محمدطاها» را بشناسد.
«علی» در توضیح وبلاگ ایجاد شده مینویسد:
خواهشمندیم مطلب این صفحه را در وبلاگ و فیس بوک و کلوب و سایت خودتان قرار داده و اطلاع رسانی کنید و دعا کنید تا محمد طاها به آغوش خانواده خودش بازگردد.
موضوع گمشدن محمدطاها به برنامه «ماه عسل» شبکه سوم سیما هم کشیده میشود و احسان علیخانی، مجری این برنامه از کسی که این نوزاد را پیدا کرده میخواهد تا او را به آغوش مادرش بازگرداند.
وقتی محمدطاها برگشت
26 مرداد ساعت 21:41 دقیقه، علی وبلاگ محمدطاها را با یک جمله بهروز کرد: «محمد طاها پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت».
همه ماجرای این کودک را علی کاملا توضیح داده است که ترجیح میدهیم از زبان خودش، واقعه را بخوانید:
سارقین محمد طاهای عزیز رو به مبلغ 5 میلیون تومان به خانواده ای که بچه دار نمیشدند فروخته بودند و متاسفانه این خانواده خبری از دزدی بودن محمد طاها نداشتند و در پی اطلاع رسانی های زیادی که برای پیدا شدن محمد طاها انجام شد و صحبت های احسان علیخانی در برنامه ماه عسل یکی از اقوام این خانواده متوجه میشه کودک خریداری شده همان محمد طاهای گمشده هست و از تلفن عمومی با پدر محمد طاها تماس میگیره و خبر میده که در حال راضی کردن این خانواده هستم.
زنی که نقش مادر محمد طاها رو داشت راضی نمیشد چون با محمد طاها اخت شده بود و در نهایت و پس از جدال بین وجدان و احساس، وجدان برنده شد و پس از چند روز از تماس، هنگام اذان مغرب روز شنبه ۲۶ مرداد محمد طاها رو موقع نماز جماعت در مسجدی حوالی اتوبان باقری درون یک سبد در حالی که شماره پدرش با سنجاق به سینه اش وصل شده بود گذاشتند و رفتند و اهالی مسجد با خانواده محمد طاها تماس گرفتند و پدر و مادر محمد طاها سریعا به مسجد مراجعه میکنند و پس از دو ماه جگر گوشه شان را در آغوش گرفتند و اشک شوق ریختند…
حال این پدر و مادر در آن لحظه توصیف نشدنی بود و شب خانه و محله محمد طاها غوغایی بود و همه از دوست و آشنا گرفته تا فامیل برای تبریک و دیدن محمد طاها آمده بودند. جالب بود که محمد طاها با هیچ کس غریبی نکرد و توی بغل همه بود…
خانواده ای که محمد طاها رو خریده بودند از هر نظر به محمد طاها رسیده بودند و محمد طاها کمی تپل شده بود و به نظر میرسید قبل از اینکه محمد طاها رو به سوی خانوادش بفرستند آرایشگاه برده بودند و حمام کرده بودند و لباس نو تنش کرده بودند. دیشب همه خوشحال بودند و خواهر محمد طاها حسابی دلش برای محمد طاها تنگ شده بود…
وبلاگ پرطرفدار محمدطاها
بازدیدهای وبلاگ محمدطاها نشان میدهد که این وبلاگ حسابی مورد توجه بوده است. بازدیدهای این وبلاگ در روز 27 مرداد عدد 50 هزار را رد کرده است و همین موضوع باعث شده است که وبلاگ محمدطاها، به یک وبلاگ پرطرفدار تبدیل شود.
علی در انتهای نوشته آخر خود بابت استفاده از وبلاگ ابراز خوشحالی میکند و مینویسد:
خوشحالم که تونستم با این وبلاگ نگرش جدید و مثبتی از سوی مردم نسبت به اینترنت ایجاد کنم و همبستگی مردم ایران برای پیدا شدن محمد طاها بی نظیر و مثال زدنی بود.
وبلاگ محمدطاها قرار است 15 آبان 92 و به مناسبت تولد یکسالگی او، مجدد بهروز شود. وبلاگی که حالا برای خانوادهاش تبدیل به یک خاطره میشود؛ گرچه شاید مادر و پدرش بعدا دیدن مجدد این وبلاگ را ترجیح ندهند.
انتهای پیام/.